محل تبلیغات شما



یه وبلاگ تو لیست وبلاگای دوستانم هست به اسم "نیازمندیم که دیگر دیر نباشد." این روزا که هی کنکور تعویق میفتاد عنوان این وبلاگ رو مصداق حال خودم می‌دیدم. نیازمند بودم که دیگر کنکور دیر نباشد و به تاخیر نیفتد. یه وبلاگ دیگه هم هست اسمش اینه: "جایی برای خودم بودن". به این "جا" بیشتر از هرچیزی نیاز دارم. جایی که راحت و آسوده خودم باشم.
امشب مغزم پر از افکاری بود که مناسب مغز یک انسان کنکوردار نیست. گاهی می‌بینم چیزهایی را که من ضعف خود می‌دانم، افراد صاحب نظر قوت می‌دانند. مثلا دیشب ویژگی‌های ذهن فلسفی را می‌خواندم. همیشه و به خصوص دیروز صبح از اینکه دائم شک دارم و در اکثر موارد به ثبات نظر نمی‌رسم، در عذاب بودم. اما فیلیپ‌اسمیت و برتراند راسل و باقی اعتقاد دارند خیر! این ویژگی یک ذهن فلسفی است که دائم عقایدش را به باد انتقاد می‌گیرد.
گیر کردن بین پدر و مادرهایی که از هم جدا شدن و بچه رو‌ گذاشتن وسط خودشون و مثل طناب هی می‌کشن سمت خودشون و انتظار دارن معلم هم طرف اونا رو بگیره، واقعا دشواره و رفتار انسان بالای ۵۰ سال رو می‌طلبه. سعی کردم ۵۰ ساله باشم. من در نقش معلمی واقعا انسان دیگه‌ای میشم که خیلی همه چیزش باب میلمه. اما خارج از نقش معلمی، خیلی چیزهای باب میلم نیست. خیلی چیزها.
شاگردم سوفیا رو کی یادشه؟ که فیلسوف بود؟ هنوز در ارتباطم باهاش. چند روز پیش پیام داد که خانم، بالاخره دنیای سوفی رو‌ پیدا کردم. مررررسی کاملا مطابق سلیقه منه. اینجا یکی از دینهام به جامعه و معلمی رو ادا کردم. (اگه دینی باشه) چون سوفیا در آینده به یقین فیلسوف یا نویسنده کادرستی خواهد شد. امروز تو گروهی که با بچه‌های اون سال داشتم، سوفیا شروع کرد در جواب یکی‌ از دوستاش بحث فلسفی کردن. برگهام اونجایی بر باد رفت که دیدم برای حرفاش از مقالات انگلیسی رفرنس داده.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ترنم های یک زن واحد گشت